گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد اول
[سوره البقرة ( 2): آیات 26 تا 27 ] ....



ص : 329
اشاره
إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْ رِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَ ۀً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا
أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ ( 26 ) الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما
( أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ ( 27
ص: 330
[سوره البقرة ( 2): آیه 26 ] .... ص : 330
اشاره
إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْ رِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَ ۀً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا
( أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ ( 26
ترجمه و شرح .... ص : 330
خداوند متعال در آیات مربوط به منافقین دو مثل براي تجسّم حال آنان که راه را میبینند و بر آن نمیروند و در جستجوي نور
برمیآیند و سپس از آن دوري میکنند و همچنین وقتی در آیه 72 سوره حجّ فرمودند بتهائیکه مورد پرستش قرار میدهید قادر
نیستند حتی مگسی را خلق نمایند و اگر مگسی چیزي از آنها بگیرد قادر به پس گرفتن آن نیستند و نیز در آیه 41 سوره عنکبوت
بیان نمودند:
صفحه 152 از 235
کسانیکه غیر خدا را براي خود اولیاء انتخاب کردند به عنکبوتی میمانند که براي خود خانهاي ساخته در صورتی که کم دوامترین
خانهها خانه عنکبوت است در این موقع عدّهاي از یهود که دنبال سوژهاي میگشتند و تنها هدفشان اخلالگري و بدبین ساختن
مردم، باسلام بوده این موضوع را بهانه قرار داده و ص: 331
شروع بانتقاد و اعتراض نموده و گفتند اینها وحی نیست و از طرف خدا نازل نگشته زیرا خداوند برتر است از اینکه در کتاب خود
به مگس و عنکبوت و باران تند و آتش افروز مثل زند لذا خداوند متعال در این آیه مبارکه بخاطر ردّ گفتار آنان توضیح میدهد که
حسن مثل بکوچکی و بزرگی و خسّت و شرافت آن نیست بلکه بمطابقه با ممثّل له است که از امر حسّی بامر عقلی پی برده شود و
حقیقت براي جویندگان آن روشن گردد.
بنابراین خداوند بهر چه خواهد مثل میزند گر چه در نظر مردمی، پست و کوچک نماید مانند پشه ریز زیرا همین خداوند حکیم
است که جهانی حکمت و قدرت را در پیکره ریز آن متمثّل نموده است اینک میفرماید:
خداوند از اینکه براي بندگان خود بکوچکترین و حقیرترین مخلوقاتش مانند پشه و بزرگتر از آن مانند مگس و عنکبوت مثل بزند
خودداري و دریغ نمیکند، زیرا منظور از مثل زدن بیان مقصود و مطابقت مثل است با آنچه براي آن مثل آورده میشود و عبرت
گرفتن از مثل بسته به بزرگی و شکل نیست بلکه مثلها وسیلههاي روشن کردن حقایق و مجسم ساختن آنها میباشد و این کار عیبی
ندارد که کسی از آن شرم کند و سر باز زند بلکه این خود یکی از راههاي بیان کردن و توضیح دادن است که بسا در دلها بهتر
کارگر باشد و در جانها بیشتر نفوذ کند، از اینها گذشته خداوند از مثل آوردن قصد آن دارد که دلها را بیازماید و جانها را امتحان
کند لذا میفرماید:
در این میان کسانیکه ایمان آوردهاند میدانند که آن کلام حق و از جانب پروردگارشان است و اما کسانیکه کفر ورزیدهاند این
موضوع را بهانه کرده و میگویند خداوند از مثل آوردن این چیزهاي بیارزش چه چیز اراده کرده أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 1، ص: 332
است؟ خداوند چنین اراده کرده که با این مثلها کسانی را که بینشی کور و بسته دارند و تبلور و تجلّی اسرار آفریدگار را در
کوچکترین آفریدههایش نمیبینند بگمراهی و ضلالت بکشاند و متقابلا آنها را که دلهاي پاك و صاف دارند و آفریدههاي بزرگ
با آفریدههاي کوچک در دلالت و حکایت از حقیقتی که در جستجوي آن هستند نزدشان فرقی ندارند هدایت و راهنمائی میکند
و در اینجا مثل اینکه کسی سؤال میکند که خداوند بوسیله قرآن و مثلهاي آن گروهی را هدایت میکند براي آنکه خداوند مبدء
خیر و قرآن کتاب هدایت است امّا اضلال و گمراه کردن براي چه؟ و چگونه مثالهاي قرآن هم هدایت میکند و هم بضلالت
میاندازد.
خداوند متعال با جمله وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ جواب این دو سؤال را داده و میفرماید:
قرآن تنها در نفوس منحرف فاسقان که با اراده و اختیار و تشخیص، از حدود بیرون رفتهاند گمراهی میافزاید آري طبع جهان
آفرینش چنین است که هر کس براه خوب برود و در مسیر صحیح و درست قدم بردارد بمقصد خوب و درست رهبري میشود و
کسیکه در راه بد قدم بگذارد بمحیط نادرستی خواهد رسید لذا فراهم آوردن توفیق و سلب آن بیحساب نیست بلکه نتیجه عادلانه
اعمال انسانها است بدون اینکه جنبه اجبار بخود بگیرد.
ص: 333
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 333
صفحه 153 از 235
زد بلا یستحی آن شاه اجل بر بعوضه اهل دنیا را مثل
پس بما فرقش که آن بال بق است نیست ممنوع آن مثالی کز حق است
کافران گویند ز آن مقصود چیست غیر دنیا و اهل آن مقصود نیست
یعنی ایدینا کم است از بال بق است نزد حق و آنکس که او اهل حق است
هست مغبون آنکه او بر بال بق قانع آمد شد حسود اهل حق
گمرهان را زان فزاید اشتباه یافت زان اهل هدایت انتباه
زان یضل گفت سلطان نصیر بهر قومی هم به یهدي کثیر
زان نشد گمره کس الا فاسقون که بود آن قلب دونشان واژگون
فاسق از دنیا نگیرد جز وبال هم فزایدشان ز قرآن بر ضلال
سرکش از رحمان و با شیطان خوشند وز دم شیطانی اندر آتشند
شد صفات نفسشان غالب به قلب گشتشان نور قبول از قلب سلب
بعدشان بر بعد از قرآن فزود منظلمتر شد دل ظلمت نمود
ص: 334
شأن نزول .... ص : 334
1) ابن عباس و ابن مسعود گفتهاند: )
وقتی خداوند بذکر دو مثل طیّ آیات 17 و 19 سوره بقره از براي منافقین بیان فرمودند آنان گفتند خداوند هرگز چنین مثالهائی را
نمیزند و بگمان خود روحی بودن قرآن ایجاد تردید نمودند سپس این آیه نازل گردید ( 2) حسن و قتاده در باره شأن نزول این
آیه میگویند وقتی که خداوند در قرآن از مگس و عنکبوت یاد کرد و فرمود بتهاي مورد پرستش شما نمیتوانند مگسی را خلق کنند
و اگر مگس چیزي از آنها بگیرد قادر به پس گرفتن آن نیستند و در آیه دیگر کید خدایان مشرکان را بخانه عنکبوت تشبیه نمود
جمعی از یهود این موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد و اعتراض گشودند و گفتند اینها وحی نیست و از طرف خداوند نازل
نگشته و چه مراد و منظوري در این امر دارد و چه چیزي میخواهد بیان کند لذا خداوند براي اعلام سوء نیّت آنان و روشن ساختن
اینکه این آیات را خدا فرستاده و پیامبر او راستگو میباشد این آیه را نازل فرمودند.
احمد بن عبد اللّه بن اسحق در کتاب خود از سلیمان بن ایوب طبرانی باسناد خود نیز این شأن نزول را نقل کرده است.
ص: 335
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 335
قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی حیاء- بمعنی شرم و جلوگیري نفس از عمل و کار قبیح میباشد.
و از این مادّه است:
استحیاء- یعنی طلب حیا کردن، شرم داشتن چنانکه خداوند متعال در آیه 53 سوره احزاب میفرماید:
إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِي النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ.
صفحه 154 از 235
یعنی آن کار پیغمبر را آزار میدهد و از شما شرم میدارد ولی خدا از اظهار حق شرم نمیدارد. و در ضمن آیات قران بمعانی مختلفی
بکار برده شده از آن جمله است:
بمعنی بخدمت گرفتن چنانکه در آیه 49 سوره بقره میفرماید:
یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ یعنی این بنی اسرائیل یاد آورید هنگامی را که فرعونیان پسران شما را کشته و زنانتان را به کنیزي بخدمت
میگرفتند.
2) بمعنی ترك کردن و فرو گذاشتن چنانکه در آیه 26 سوره بقره میفرماید: )
إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَۀً فَما فَوْقَها.
یعنی همانا خدا از مثل زدن قومی و طائفهاي به پشّه و یا چیزي بزرگتر از آن ص: 336
فروگذاري نمیکند.
3) بمعنی حیا و شرم نمودن چنانکه در آیه 53 سوره احزاب میفرماید: )
إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِي النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ.
یعنی اي مؤمنان ورود بیاجازه شما بخانه پیغمبر او را آزار میدهد ولی او از شما شرم کرده و اظهار نمیکند.
ص: 337
[سوره البقرة ( 2): آیه 27 ] .... ص : 337
اشاره
( الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ ( 27
ترجمه و شرح .... ص : 337
خداوند متعال در این آیه مبارکه بشرح صفات فاسقان پرداخته و بیان میکند که آنان از راه راست و درست منحرف گشته و پیمان
خدا را شکستهاند و هیچ پیوندي با او ندارند و چون پیمانی که با خدا دارند شکسته شود هر پیمانی جز آن خود بخود شکسته
میشود و همه رشتهها پاره و همه پیوندها بریده میشود و زمانی که در زمین فساد و تباهی آشکار گردد زندگی نابسامان گشته و
سراسر آن را پریشانی فرا میگیرد و سر انجام، اینگونه افراد پس از چند صباحی، زندگی، تمام سرمایهها را از دست داده و گرفتار
عذاب دردناکی در سراي دیگر خواهند بود و علت این، نقض عهدها و قطع وصلها بسر بردن در پردههاي کفر و هواي نفسانی و
چشمپوشی از آیات الهی است اینک میفرماید:
فاسقان کسانی هستند که پیمانی که با خدا بستهاند و باید به آن ایمان داشته باشند پس از استوار ساختن آن میشکنند و بآن
مخالفت مینمایند و پیوندهائی را که خدا دستور داده برقرار سازند میگسلند و در صورتی که خداوند أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 338
امر بوصل ایمان بهمه پیغمبران فرموده ببعضی ایمان میآورند و ببعضی کافر میگردند و همچنین دستور داده که رشته پیوند با اقارب
و برادران دینی را محکم سازند قطع میکنند و بسبب بریدن رشته وداد و جلوگیري از ایمان آوردن مردم و استهزاء مؤمنین اسباب
صفحه 155 از 235
گمراهی آنان را در عقائد و آرائشان فراهم میسازند و بر روي زمین فساد و تباهی میآفرینند و این جماعت زیانکارانند زیرا بهشت
و سعادت ابدي را از دست داده و سخط و خشم الهی را گرفتهاند چه زیان و خساراتی بالاتر از این خواهد بود.
از این آیه استفاده میشود که شکستن عهد الهی و قطع صله رحم عین فسق و فساد است و شخص فاسد و فاسق زیانکار و موجب
خشم الهی است.
ص: 339
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 339
الذین ینقضون افسانه نیست باده پیما کو که در میخانه نیست
بعد میثاق آنکه نقض عهد کرد زهر در ساغر بجاي شهد کرد
امر حق را کز پی پیوند بود منقطع سازند و ز آن خواهند سود
افکند اندر زمین تخم فساد حاصلی این کشته جز خسران نداد
هست این عهدي که هر کس در الست با ید اللّه از سر تسلیم بست
مر الستش را بلی گفتند خلق بند بیعت بودشان بر دست و حلق
عهد چبود فیض هستی را قبول و آن ید اللّه عقل و روح بی افول
روح عالم کان دم رحمانی است خلقت اوّل وجود ثانی است
عهد حق ابداع باشد در ذوات بالیقین از علم توحید و صفات
هست میثاق آن دلائل بر عقول از پی اثبات توحید اي حمول
نقض این عهد است لذّات بدن و آن غواشی طبیعت بی سخن
و آن تعبد بر هواي فاسده که حجاب وجدت اللّه آمده
قطع امر اللّه نمود و غافل است قطع او بهر به ان یوصل است
از فساد او زمین مأمن نبود مشفقی هم بهر او چو من نبود
ص: 340
شان نزول .... ص : 340
عدهاي از مفسّرین گفتهاند که:
آیه مبارکه الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ ...
و همچنین طیّ « إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ » در باره کفّار اهل کتاب و منافقین آنها نازل گردیده است. چنانکه خداوند در طیّ آیه
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا نیز منافقین را اراده فرموده است. » آیه
ص: 341
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 341
صفحه 156 از 235
قوله تعالی الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ.
(نقض-) بفتح نون و سکون قاف بمعنی افساد و تباه ساختن چیزي است که محکم شده باشد مانند طناب یا فتیله و مانند آن و
همچنین بمعنی ویران ساختن بناء، شکستن استخوان، پاره نمودن ریسمان نیز گفته میشود سپس براي نقض عهد و شکستن پیمان و
سوگند استعاره آورده شده است و بر دو قسم است:
1) ظاهري مانند نقض العظم یعنی استخوان را شکست. )
2) معنوي مانند شکستن پیمان چنانکه در آیه 91 سوره نحل میفرماید: )
وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها یعنی عهدها را بعد از تأکید نشکنید و این معنا در ضمن آیات قرآن بیشتر بکار برده شده است و
شش بار بصورت ماضی و مضارع و نهی از ثلاثی مجرّد در قرآن مجید آمده است.
و از این ماده است:
(انقض-) یعنی سنگینی کرد چنانکه در آیه 3 سوره انشراح میفرماید:
الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ یعنی آنکه پشت ترا سنگینی کرده است.
قوله تعالی وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ.
(قطع-) بفتح قاف یعنی بریدن اعم از آنکه محسوس باشد چنانکه در آیه 38 سوره مائده میفرماید:
وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَۀُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما. ص: 342
یا معقول باشد چنانکه در آیه 27 سوره بقره میفرماید:
وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ.
و از این ماده است:
قطع- بکسر قاف و سکون طاء یعنی تکه و مقداري از شیء چنانکه در آیه 81 سوره هود میفرماید:
فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ یعنی با عائله خویش در قسمتی از شب برو و جمعش قطع بکسر قاف و فتح طاء میباشد چنانکه در آیه
4 سوره رعد میفرماید:
وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ یعنی در زمین قطعههاي مجاور هم هست مقطوع- یعنی بریده شده، تمام شده، شکسته شده و مؤنثش
مقطوعۀ است چنانکه در آیه 33 سوره واقعه میفرماید:
وَ فاکِهَۀٍ کَثِیرَةٍ لا مَقْطُوعَۀٍ وَ لا مَمْنُوعَۀٍ یعنی میوهجاتی بسیار که نه از آنها بریده شود و نه منع گردد.
قاطع- یعنی برنده، تصمیم گیرنده و مؤنثش قاطعۀ است چنانکه در آیه 32 سوره نمل میفرماید:
ما کُنْتُ قاطِعَۀً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ یعنی من مصمّم در باره کاري نیستم تا شما حاضر باشید.
تقطیع- مبالغه در بریدن و تکرار آن میباشد چنانکه در آیه 31 سوره یوسف میفرماید:
وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ یعنی دستهاي خویش را ببریدند.
تقطع- پاره پاره شدن، گسسته شدن چنانکه در آیه 110 سوره توبه ص: 343
میفرماید:
إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ یعنی تا وقتی که دلهایشان پاره پاره شود و متلاشی گردد و در قرآن مجید بمعانی متعدّدي بکار برده شده از آن
جمله است:
1) بمعنی خراشیدن و زخمی کردن چنانکه میفرماید: وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ. )
صفحه 157 از 235
2) بمعنی بریدن دست و پا چنانکه در آیه 71 سوره طه میفرماید: )
لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ.
3) بمعنی به مخاطره انداختن اصل و روشی است چنانکه در آیه 29 سوره عنکبوت میفرماید: )
وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ یعنی اي قوم زشتکار آیا شما با این عمل شنیع خود میخواهید اصل و روش فطري را که همانا زناشوئی و تداوم
نسل خلایق بمخاطره بیفکنید؟
4) بمعنی ترك صله رحم و خویشاوندان است چنانکه میفرماید: )
وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ.
5) بمعنی پراکندگی در ادیان چنانکه در آیه 93 سوره انبیاء میفرماید: )
وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ یعنی و امت با وجود سفارش مؤکّد ما بوحدت، باز در دین خود پراکندگی و تفرقه انداختند.
6) بمعنی تقسیمبندي و جداسازي چنانکه در آیه 168 سوره اعراف میفرماید: ص: 344 )
وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً یعنی و ما بنی اسرائیل را در روي زمین به شعبههاي مختلفی تقسیمبندي کرده و صالحان را از بدکاران
جدا ساختیم.
7) بمعنی ریشه کن کردن چنانکه در آیه 45 سوره انعام میفرماید: )
فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا یعنی ریشه حیات گروه ستمکاران بکیفر ستمگریشان در قرون گذشته از هم گسست.
8) بمعنی مجاورت و نزدیکی مکانهاي مختلف چنانکه در آیه 31 سوره رعد میفرماید: )
وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی یعنی و اگر کتاب با عظمتی بتواند با اعجاز بیان کوهها را
بتحرك و مردگان را بگفتار درآورده و زمین را بشکافد همین قرآن عظیم است.
9) بمعنی استوار بودن در کاري چنانکه در آیه 32 سوره نمل میفرماید: )
ما کُنْتُ قاطِعَۀً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ یعنی بلقیس به رجال کشورش گفت که من تا کنون بیحضور شما نتوانستهام در انجام کاري
استوار و قاطع باشم.
10 ) بمعنی آماده کردن چنانکه در آیه 19 سوره حج میفرماید: )
فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یعنی براي کافران لباسی از آتش آماده و مهیّا شده است.
11 ) بمعنی کشتن چنانکه در آیه 127 سوره آل عمران میفرماید: )
لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی تا پروردگار گروهی از کافران را در صحنه نبرد با شما هلاك کند.
ص: 345
توضیحات .... ص : 345
1) وسائل و مقدمات و اعطاء اختیار در کارهاي خیر و شر همه از خداست و اگر خدا وسائل فراهم نکند احدي بعمل خیر یا شرّ )
قدرت نخواهد داشت چنانچه در آیه 30 سوره انسان میفرماید:
وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ یعنی تا خدا زمینه را فراهم نکند و مقدمات را درست نکند شما نمیتوانید چیزي را اراده بکنید در این
مرحله اراده بندگان بعد از اراده و مشیت خداست ولی در مرحله دوم مشیت خدا بعد از اراده بندگان است اگر آنها اراده خیر کنند
خدا در آن هدایتشان خواهد کرد و اگر اراده شر کنند گمراهشان خواهد نمود چنانکه در آیه 5 سوره صف میفرماید:
فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ یعنی چون منحرف شدند خدا قلوبشان را منحرف ساخت. پس انسان در مقابل خیر پاداش و در مقابل شر کیفر
صفحه 158 از 235
میبیند که هر دو باختیار خودش انجام میگیرد از طرف دیگر کار خیر منسوب بخدا و انسان است زیرا خدا هم وسیله فراهم کرده
و هم بآن دستور داده است و انسان نیز آن را انجام داده است ولی کار شر فقط بفاعل آن مربوط میباشد زیرا خدا پس از فراهم
آوردن وسیله از آن نهی کرده است این است معنی لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین.
و اما در تفسیر آیه شریفه یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً نوشتهاند: یا حکایت از قول کافران است که میگفتند اراده خدا از این مثال
که قومی را گمراه ص: 346
و قومی را هدایت میکند چیست؟ و خدا میفرماید کسی جز فاسقان بان گمراه نمیشود. یا اینکه ابتداء خداوند متعال میفرماید:
اراده خدا بزدن این مثل گمراه شدن قومی و هدایت شدن قومی است و جز فاسقان کسی بآن گمراه نخواهد شد و لذا معنی یُضِلُّ بِهِ
کَثِیراً این خواهد بود که کفار آن را تکذیب و انکار میکنند و میگویند آن از جانب خدا نیست و بسبب این گمراه میشوند که در
اینجا اضلال را باو نسبت داده است وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً یعنی آنانکه بآن ایمان آورده و میگویند این مثل در جاي خود درست آمده
است و چون بسبب آن هدایت حاصل شده است بخود نسبت داده است پس معنی اضلال گمراه کردن نیست بلکه امتحان سختی
است که نتیجه آن گمراهی است و بدین جهت مثالهائی بر آن زده شده است. و محنت وقتی بر ممتحن شدت یابد و در اثر آزمایش
گمراه گردد اضلال نامیده میشود و چون بر او آسان باشد و در اثر آن محنت براه افتد هدایت خوانده میشود پس معنی آیه چنین
میشود:
خداوند باین مثالها بندگانش را امتحان میکند و بدانوسیله عدّه زیادي بآزمایش، گمراه و قوم بسیاري هدایت میشوند.
و ممکن است اضلال بمعنی واگذاشتن و رها کردن کسی بحال خود باشد بخاطر عقوبت وي یا از روي قهر از او جلوگیري نکند و
او را رها کند تا هر چه میخواهد بکند و یا آن الطاف و محبتهائی که بپاداش ایمان مؤمنین نسبت بآنها داده میشود بغیر مؤمن
نمیدهد و ممکن است اضلال بمعنی هلاك ساختن و عذاب کردن و یا خراب و باطل نمودن باشد چنانکه میفرماید:
إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَ لالٍ وَ سُعُرٍ یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلی وُجُوهِهِمْ که ضلال در اینجا بمعنی عذاب است یا در آیه فَلَنْ یُضِ لَّ
أَعْمالَهُمْ یعنی هرگز ص: 347
کارهائی از آنان باطل نمیشود بنابراین معنی آیه شریفه یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً این میشود که خداوند هلاك میکند و عذاب
مینماید بسیاري را بخاطر ایمان نداشتن بآن مثالها به این که آنها را از ثواب و راه بهشت بینصیب میسازد و بسیاري را بثواب و راه
بهشت راهنمائی میکند بخاطر ایمان آوردنشان.
و براي هدایت نیز وجوهی ذکر کردهاند که عبارتند:
1) بمعنی دلالت و راهنمائی و ارشاد چنانکه میفرماید: )
إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ- وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ ( 2) یعنی انسان را هدایت شده قرار دهد بدینمعنی هدایت را در او خلق کند.
این دو وجه از هدایت براي عموم عقلاء عالم است و همه خردمندان در هر کیش که باشند از آن بهرهمند هستند.
3) بمعنی افزایش الطافیکه هدایت را تثبیت میکند چنانکه میفرماید: )
وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُديً یعنی کسانیکه هدایت شدند بر هدایتشان افزود.
4) بمعنی ثواب دادن چنانکه میفرماید: )
یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ.
5) بمعنی حکم بهدایت چنانکه میفرماید: )
مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي یعنی آنکس که خداوند حکم بهدایت او نمود او هدایت شده میباشد و این سه وجه هدایت مخصوص
بمؤمنین است زیرا خداوند فقط کسی را در هدایت ثابت میدارد که مستحق ثواب باشد و آنها مؤمنانند که بسبب ایمان و طاعتشان
صفحه 159 از 235
خدا بر لطف خود در باره آنها میافزاید و بهدایت آنان ص: 348
حکم میکند.
2) قوله تعالی وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ. )
مفسرین براي فسق نیز مراتبی ذکر کردهاند که ما بنحو اختصار آنها را ذکر میکنیم:
1) خطا کاري است که در اثر نفهمی و عدم تمیز بین حقّ و باطل از وي صادر میگردد و بیشتر مردم که چون عالم بقوانین شرع )
نیستند فاسق بدینمعنی میباشند و اگر آنها را بدستورات دین و قوانین آن آشنا کنند آنها بزودي متنبّه گشته و توبه میکنند زیرا که
حالت اطاعت در آنها هست.
2) گناهانی که از روي غلبه شهوت صادر میگردد با اینکه شخص گناهکار میداند که چنین اعمالی با مقررات شرع منافات دارد با )
اینکه نوع فسق مشکلتر از قسم اول است لکن امید بازگشت و توبه در باره این نوع افراد هست.
3) کسیکه معتقد بقبح عمل نباشد و کار زشت و هوسرانی را خوب بداند این چنین فسقی امید بازگشت در آن نیست مگر بندرت )
اتّفاق افتد که چنین شخصی متنبه گشته و توبه نماید.
4) علاوه بر اینکه معاصی و مخالفت قوانین شرع را قبیح نمیداند بلکه کار زشت خود را خوب هم میداند و شاید باعمال رکیک )
خویش افتخار هم میکند و مردم با ایمان و متقی را سفیه و نفهم میپندارد و براي چنین کسی امید بازگشت نیست.
علماء و مفسرین براي هر یک از این مراتب چهارگانه فسق نامی نهادهاند قسم اول را ضال و گمراه نامیدهاند قسم دوم را گمراه و
فاسق گفتهاند قسم سوم را گمراه و فاسق و ظالم میدانند قسم چهارم را گمراه و فاسق و ظالم و شرور معرفی ار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 349
کردهاند لکن سه دسته اول را با فسقی که دارند با ایمان میدانند اما در باره دسته چهارم بعضی میگویند که ایمان از آنها سلب
گردیده ولی مادامیکه تصدیق قلبی و اعتراف لسانی باقی است نمیتوان بکفر آنان حکم نمود مگر وقتی که با اینحال منکر
ضروریّات دین اسلام باشند.
3) قوله تعالی الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ. )
در میان مفسرین راجع به این که این عهد و میثاق در چه موقعی تحقق پذیرفته گفتاري است، آیا در موقع عهد افراد بشر موجود
بودند یا معدوم؟ آیا بشر قبل از وجود مادي دنیوي در عالم دیگر نحو وجودي داشته یا نه؟ اگر وجود داشته آن چه نحو وجودي
است آیا عقل و ادراك داشته یا نه؟ اگر آنوقت شعور و ادراك داشته بایستی در این عالم نیز متذکر باشد چطور بکلی عهد
پروردگار خویش را فراموش کرده؟ هر کس باندازه دانش خود توجیهاتی دارد لکن هیچیک از مقالاتیکه در این موضوع گفته
شده مدرك معتبر و مورد اطمینان ندارد.
1) علماء معقول معتقدند مراد از عهد و میثاق همان قوه و استعدادي است که خدا در فطرت بشر نهاده و بهمان قوه و استعداد است )
که بادله و براهین اثبات میکند الوهیت و وحدت و باقی صفات جلال و جمال الهی را و همچنین تصدیق مینماید انبیاء و حجج را و
خود را موظف میداند که از فرمایشات آنان اطاعت نموده و مخالفت ننماید و شکستن عهد و پیمان عبارت از سجیّه عقل و خلاف
فطرت مرکوزي هر فردي است.
2) در خصوص جماعتی است که عهد بستند و قسم خوردند چنانکه در آیه 40 سوره فاطر میفرماید: أنوار العرفان فی تفسیر )
القرآن، ج 1، ص: 350
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدي
3) بنابر روایت مشهور که خداوند ارواح بشر را دو هزار سال پیش از ابدان خلق فرموده میتوان گفت در همان وقت عهد و پیمان با )
صفحه 160 از 235
آنها بسته که اطاعت کنند و مخالفت ننمایند.
4) خطاب حق تعالی که فرمودند أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ و همچنین هر کجا عهد و میثاقی است مخاطب حقیقت انسانی است که در عالم )
الهی و صنع ربوبی موجود است زیرا که بازاي هر نوعی از موجودات ربّ النّوعی است که تمام افراد آن نوع تحت تربیت رب النوع
خود نشو و ارتقاء مینمایند.
5) مخاطب بخطاب أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ و همچنین مقام عهد و پیمان بستن با بنی آدم مقام اولی بشر است در مرتبه ابداع یعنی در مرتبه )
روحانیت که حقیقت انسانیت وي است موقعیت آن را دارد که خداوند او را در مقام مکالمه قرار دهد و پس از آنکه از او اقرار
بربوبیت و وحدانیت خود گرفت با وي عهد و پیمان بندد که خلاف نکند و بوظیفه خود عمل کند لکن عالم ظلمت و امور طبیعی و
تعلّق به طبیعت او را از مقام اوّلی خود پرتاب نمود و فراموش کرد عهد و پیمان پروردگار خویش را.
اما اگر بپرسند عهد و میثاق در چه موقعی انجام گرفته و همچنین اگر انسان از روي فهم و دانائی عهد و میثاق را پذیرفته چگونه آن
را بکلّی فراموش کرده است پاسخ میگوئیم اولا سؤال از وقت پیمان موضوع ندارد زیرا در عالم روحانیین و مجردات تقدم و تأخر
زمانی و مکانی قابل تصور نیست و تمام زمانها در آن مرتبه مثل آن واحد و تمام مکانها مثل نقطه واحده بنظر میآید و کسیکه
بوجدان خود رجوع کند در همین عالم طبیعی نیز نداء الست بربکم را بگوش دل ص: 351
میشنود و در جواب پرسش دوّم میگوئیم قبول نداریم که انسان بطور کلی عهد پروردگار خویش را فراموش کرده باشد زیرا
آنکسیکه در ظاهر منکر ربوبیت است اگر از وي بپرسند که چه کسی زمین و آسمان را خلق نموده بدون تأمّل خواهد گفت، خدا و
آن نیست مگر اثر همان عهد و پیمانی که در روز الست با پروردگار خود بسته است منتهی اشتغال بامور مادي پرده بروي دانش وي
کشیده و از حکم عقل و وجدان خویش غفلت میکند چنانکه غفلت را در روز قیامت عذر خود قرار خواهد داد آنجا که میفرماید:
کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ و بسیار از مفسرین امثال این موارد را حمل بر استعاره و معنی مجازي نمودهاند لکن تا ممکن است باید لفظ را
بر معنی حقیقی آن حمل نمود.
بنظر یکی از مفسّرین بهتر است بگوئیم اگر چه براي هر یک از این احتمالاتیکه گفته شد وجه صحیحی میتوان فرض نمود لکن
چون این آیه و امثال آن از متشابهات قرآن است بهتر آن است که بگوئیم فهم معنی حقیقی آن از ذهن کوچک ما بیرون است و
راجع بآنکسی است که مورد خطاب بوده و پس از او راجع براسخین در علم و خلفاي آن بزرگوار میباشد.
امّا در باره نقض عهد چند وجه ذکر کردهاند که خلاصه آن ذیلا درج میگردد.
1) آنچه را که از ادله توحید و عدل و تصدیق انبیاء و آنچه را که پیغمبران بآن حجت آوردهاند از معجزات بر صدق دعوتشان و )
تمام اینها در عقول آنان ترکیب و تشکیل یافته باشد عهد خدائی است و نقض عهد ترك اقرار بآنهائیست که صحت آنها بر شخص
روشن و واضح شده باشد. ص: 352
2) عهد خدائی وصیّت و سفارشی است که بزبان رسول خدا بخلق خدا شده است که امر بفرمانبري او و نهی از نافرمانی او فرموده )
است و نقض عهد ترك عمل بآن وصایا و اوامر است.
3) مراد در آیه مبارکه از الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ کفار اهل کتاب است و عهد خدائی که آنها پس از میثاق شکستهاند پیمانی است )
که خداوند در تورات از آنها گرفته است تا پیروي محمّد صلّی اللّه علیه و آله کنند و بآنچه او آورده تصدیق نمایند و نقض
عهدهاي آنها انکار آنان بآوردهاي رسول خداست که پس از معرفت آنها بحقانیّت او این حقیقت را از مردم زمان پوشیدهاند و بعد
از عهدي که خداوند از آنان براي آشکار ساختن آن از آنها گرفته است مخفی داشتهاند طبري نیز این وجه را پسندیده و آن را
اختیار نموده است.
4) عهدي است که خداوند در موقع خروج آنها از صلب آدم گرفته است مرحوم طبرسی این وجه را ضعیف دانسته و میگوید: )
صفحه 161 از 235
سزاوار نیست که خداوند بعهدي با بندگانش احتجاج فرماید که آن را نمیدانند و بیاد ندارند و بعلاوه دلیلی براي آن نیست.
و اما مراد از جمله وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَ لَ معنی عامی است که شامل همه چیزهائی میشود که خداوند امر بوصل آنها
نموده از صله نبی و صله امام و صله رحم و صله اخوان و غیره اما صله نبی باطاعت اوامر او و ترك مخالفت او و تخلّق باخلاق و
رفتار او و احسان بذریّه آنحضرت و نحو اینها است.
و صله امام نیز باطاعت اوامر و ترك نواهی او و اداء حق او و تشرف بزیارت و اقامه عزا و سایر توسلات است.
و اما اهمیت صله رحم تا آنجا است که پیغمبر اکرم فرمودند: ص: 353
پیوند با خویشاوندان شهرها را آباد میسازد و بر عمر میافزاید گر چه انجام دهندگان آن از نیکان هم نباشند و نیز فرمودند پیوند
خویشاوندي خویش را حتی با جرعهاي از آب محکم کن و بهترین راه براي خدمت به آنان این است که لا اقل از تو آزار و
مزاحمتی نبینند.
قرآن قطع رحم را از نشانههاي فاسق میداند زیرا آنان با داشتن روح نفاق با بستگان خود نیز نمیتوانند یکدل و یک جان باشند.
ص: 354
روایات .... ص : 354
1) از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که آن حضرت فرمودند: حیاء بر دو قسم است حیاء عقل و حیاء حماقت حیاء )
عقل حیائی است که از روي دانش باشد و حیاء حماقت حیائی است که از روي جهل باشد.
2) در تفسیر مجمع البیان از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند: خداوند به پشه مثل زده بخاطر این )
است که در این حیوان کوچک بید قدرتش خلق کرده آنچه را که در فیل با آن عظمتش خلق نموده است و بعلاوه دو جزء در پشه
هست و در فیل نیست تا اینکه اهل ایمان را متوجه سازد بخلق لطیف و وضع عجیب خود.
3) در کافی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند مراد از بعوضۀ در آیه إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْ رِبَ مَثَلًا ما )
بَعُوضَۀً فَما فَوْقَها امیر المؤمنین است و مراد از ما فوقها پیغمبر اکرم میباشد و شاهد بر این گفتار ذیل آیه است که میفرماید:
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ یعنی آنانکه ایمان آوردهاند میدانند که امیر المؤمنین بر حق است و عهد و پیمانی که پیغمبر اکرم
براي ولایت آنحضرت از مردم گرفتند درست است.
4) از امام باقر علیه السّلام روایت شده که فرمودند: این آیه در ردّ گفتار اشخاصی میباشد که گمان کردند خداوند بندگان خود را )
گمراه میکند و ص: 355
سپس در مقابل گمراهی، آنان را عذاب میکند.
5) تفسیر المیزان در توضیح جمله یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً از امام محمّد باقر و امام جعفر صادق علیهما السّلام نقل کرده که )
فرمودند:
خدا نسبت بمخلوقش مهربانتر است از اینکه آنها را مجبور به معصیتها نماید و سپس آنها را عذاب کند و خدا از آن بزرگتر است
که کاري را بخواهد و نشود و از ایشان پرسیدند آیا میان جبر و قدر (تفویض) جایگاه سومی وجود دارد فرمودند آري وسیعتر از
فاصله آسمان و زمین.
6) در کتاب توحید از محمّد بن عجلان نقل شده که وي میگوید به امام جعفر صادق علیه السّلام عرض کردم آیا خدا کار را به )
بندگان تفویض کرده؟ فرمود:
خدا از آن بزرگتر است که بآنها تفویض کند گفتم پس آنها را مجبور بر افعال ساخته؟ فرمود خدا از آن عادلتر است که بندهاي را
صفحه 162 از 235
مجبور بکاري کند و سپس او را بسبب آن عذاب نماید.
7) در توحید از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود پیغمبر خدا فرمودند کسیکه گمان کند خدا دستور بکار بد و )
زشت میدهد دروغ بر خدا بسته و کسیکه گمان کند خیر و شرّ بدون اراده خدا است او را از سلطنتش بیرون برده است.
8) در عیون از امام رضا علیه السّلام در تفسیر آیه وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ روایت شده که فرمود واگذاردن کفّار که در این )
آیه بخدا نسبت داده میشود غیر از آن است که بمخلوق نسبت داده میشود خدا اگر بداند کفّار از کفر و ضلالت برنمیگردند
کمک و لطف خویش را از آنان باز میدارد و آنها را باختیار خود وامیگذارد. ص: 356
یعنی چون خدا آنان را باختیار خود میگذارد و نظر لطف خویش از آنها میگیرد طبعا گمراه میشوند زیرا هدایت یافتن منوط بلطف
و کرم خداست.
9) شیخ انصاري از امیر المؤمنین نقل کرده که پیغمبر اکرم فرمودند: )
براي مسلمان نسبت به برادر خود سی حق است که رهائی از آن پیدا نمیکند مگر به اداء آن یا عفو نمودن برادر مؤمن او را-
لغزش او را بپوشد- بحال او ترحّم کند- عورت او را بپوشاند- از خطاي او درگذرد- عذر او را قبول کند- رد نماید غیبت او را-
در نصیحت وي کوتاهی نکند- دوستی او را مراعات نماید- رعایت کند تعهد او را- در مریضی از او عیادت کند- در مرگ او
حاضر شود- دعوت او را قبول نماید- هدیه وي را بپذیرد- احسان او را تلافی کند- در مقابل نعمتش شکر گذار باشد- در یاري او
کوتاهی نکند- از عیال او حفاظت کند- حاجات او را برآورد- مسئلت او را اجابت نماید- وقتی عطسه کند باو یرحمک اللّه
بگوید- ارشاد نماید گم شده او را- جواب دهد سلام او را- با او بخوبی تکلّم نماید- بخوشی باو انعام کند- قسم او را قبول کند
دوست او را دوست بدارد- دشمنی با او نکند- و یاري کند با او اگر ظالم باشد او را از این عمل قبیح منصرف نماید و اگر مظلوم
باشد رفع ظلم از او بنماید و او را بحقّش برساند- و بخواهد براي او از خیر آنچه را که براي خود میخواهد و نخواهد براي او آنچه
را که براي خود نمیخواهد.
پس از بیان حقوق فرمودند کسیکه در اداء این حقوق کوتاهی کند و روز قیامت صاحب حق از او مطالبه کند خداوند او را حاضر
و حکم میکند بضرر آنکسیکه کوتاهی از حقوق مذکوره کرده باشد. řȘ فر
10 ) حضرت امام حسن عسکري علیه السّلام در ذیل آیه الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ للَّهِ )
ص: 357
ا
فرمودند عهدي که خداوند از مردم گرفت اقرار بپروردگاري و ربوبیّت خود و اعتقاد به نبوّت و پیغمبري محمّد صلّی اللّه علیه و آله
و تسلیم به ولایت و امامت علی علیه السّلام بود و با اینکه این عهد را محکم کرده بود گروهی از منافقین نقض عهد نموده و رشته
آن پیمان را بریدند و با دوري و بیزاري جستن از آل محمّد علیهم السّلام در روي زمین فساد نموده و با آنکه بآنان امر شده بود
حقوق آل محمّد علیهم السّلام را ادا کنند و ذرّیۀ و رحم پیغمبر را بر رحمهاي خود مقدم بدارند عصیان و عناد نمودند و پیروي
دشمنان خدا و رسول و وصی او گشتند و از امامانی که خداوند براي آنان معیّن فرموده بود تجاوز نموده و برگشتند و هر کس باین
صفات باشد بنفس و اهل خود زیان زده است.
ص: 358
تجزیه و ترکیب .... ص : 358
قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی جمله لا یَسْتَحْیِی فعل مضارع مزید فیه و مصدرش استحیاء و از ماده حیاء است أَنْ یَضْ رِبَ تأویل
صفحه 163 از 235
بمصدر و مفعول جمله متّصله است مثلا منصوب و صفت براي مفعول مطلق محذوف و ما اسم موصول براي ابهام در حقیقت و
اقسام مثال است بَعُوضَ ۀً فَما فَوْقَها تاء آن براي وحدت و اسم جمع آن بعوض است فَما فَوْقَها تفریع و عطف به کلمه بَعُوضَ ۀً و
منصوب بظرفیّت و تأکید در لطافت و دقّت مثال است.
قوله تعالی فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ.
اما- حرف تفصیل و در آن معنی شرطیّت درج شده فَیَعْلَمُونَ جواب أَنَّهُ الْحَقُّ مفعول جمله الْحَقُّ صفت مشبّهه و خبر مِنْ رَبِّهِمْ متعلّق
بآن است.
وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا.
اما- حرف تفصیل و عدل دیگر جمله است کفروا فعل و فاعل صله فَیَقُولُونَ جواب امّا- ماذا استفهام انکاري و ذا موصول و مفعول
جمله أَرادَ اللَّهُ بِهذا- مثلا تمیز و یا مفعول جمله انکاریه یُضِ لُّ بِهِ کَثِیراً جمله جواب و پاسخ اهل عناد است یضل بهیئت مضارع
متعدي و ضمیرش راجع بلفظ جلاله است به باء سببیّه و ضمیر مجرور راجع بمثل کثیرا صفت مشبهه و مفعول آن وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً-
یهدي فعل و فاعل به جار و مجرور کثیرا مفعول و جمله در بیان تأثیر مثالهاي قرآن در قلوب مردمان شایسته است وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا
الْفاسِقِینَ ص: 359
الّا حرف استثناء -« و ما یضلّ به احدا- الّا الفاسقین » - ما یُضِلُّ جمله نافیه و متعدي و مصدرش اضلال است و تقدیرش چنین است
الفاسقین مستثنی.
قوله تعالی الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ.
الّذین- موصول و صفت براي الْفاسِقِینَ است ینقضون فعل مضارع جمع صله موصول عهد اللّه اسم مصدر و مضاف و مفعول من بعد
میثاقه ظرف و مجرور و مضاف و میثاق اسم مصدر و مضاف.
وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ جمله معطوف و صله بهیئت مضارع ما امر اللّه به ان یوصل موصول و صله و مفعول جمله است أَنْ
یُوصَلَ بهیئت مضارع مجهول تأویل بمصدر میشود و مفعول جمله متصله است وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ جمله معطوف و صله یفسدون
فعل مضارع جمع و مصدرش افساد است فِی الْأَرْضِ جار و مجرور متعلّق به یُفْسِدُونَ ... أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ جمله نتیجه طغیان
بآفریدگار است ضمیر فصل دلالت بر حصر دارد الخاسرون خبر و مصدرش خسران است.
ص: